به نام خدا
سلام
پنجشنبه دوباره برنامه پیش صعود به کوه بود. این بار توچال.
فکر کردم از ولنجک صعود میکنیم. اما نه این طور نبود و صعود ما از دربند شروع شد. و من بزرگترین کشف تاریخ رو انجام دادم
اونم اینکه پشهها روزها میرن کوه :دییییییییییییی
....
اما چطور به این کشف بزرگ نائل شدم. ما از دربند شروع به حرکت کردیم. تو مسیر خونههای روستایی میدیدم. هر چی هم بالا میرفتیم از این خونهها بازم سر راهمون بود. جایی که دیگه حرکت هم سخت شده بود باز هم قهوه خونه و رستوران تو مسیر دیدم.
با خودم تو این فکر بودم که چطور این وسایل رو تا اینجا آوردن که، تازه متوجه شدم، ای دل غافل:دی دور برم پر از پشه شده. نه تنها دور و بر من، بلکه دو رو بر تمام سی و خوردهای نفر، اعضاء کوهنوردی. همه دارن پشهها رو از خودشون دور میکنن.
مسیر زیبا و راحت ما تبدیل شده بود به یه مسیر سخت و طاقت فرسا، چون این پشهها از ما انرژی میگرفتن. انرژی که هیچ، بعداً فهمیدیم ماده (ماده غذایی ) هم گرفتند. :))
اینجا بود که یکی از بچههای طناز و آذری زبان، با لهجهای شیرین و خاص از زبان آذری، گفت: پس معلوم شد پشهها روزها کجا میرن. پشهها روزها میان کوه.
من هم البته با اجازه از صاحب این کشف این مطلب رو به نام خودم زدم تو وبلاگم.:)) حالا باید یه اس ام اس به جناب رفیعی بدم که جواب سوالش رو پیدا کردیم
با تمام شما دوستان مجازی که از نزدیک آشنا شدم، فهمیدم خونواده مذهبی دارین. نمیدونم این حرف من تو خونوادههای شما هم مصداق داره یا نه.
اینکه مردهای این جور خونوادهها به خصوص اگه آدمهای مسن و جا افتادهای شده باشن، برخی برداشتهای غلط از اسلام دارن. اینکه آراسته شدن مرد رو سوسول بازی میدونن. تو عطر زدن رو هم از عطرهای عطرهای تند و تیز استفاده میکنند.
قبول دارم خیلی از لوازم آراستگی و مدلهای اون مخصوص خانمهاست. اما بعضی از این لوازم و مواد مردها هم لازمه استفاده کنن.
نمونهش کلاه آفتابگیر و دستکش و کرم هست. تازه کلاه و دستکش آنچنان از لوازم آراستگی به حساب نمیاد.
برخی از ما مردهای مذهبی فکر میکنیم اگه عینک دودی بزنیم سبک شدیم و کار جلفی انجام دادیم. اگه کلاه آفتابگیر سرمون بذاریم هم همین طور. و از همه بدتر به دست و صورتمون کرم بزنیم. این دیگه برامون گناه کبیره هست.!!!
در صورتی که اسلام هیچ کدوم از این چیزا رو منع نکرده. البته که بوی موادی مانند کرم، تنها بهونهای هست برای توجیه ما، وقتی که در برابر دلیلهای محکم قرار میگیریم.
تو این کوهنوردی اخیر من با مردی آشنا شدم که اون هم نسبت به این مسائل انتقاد داشت. من دفعهی پیش تی شرت پوشیده بودم و کلاهی به سر نذاشته بودم. کرم هم یادم رفته بود بزنم. اومدم خونه همه گفتن چه قدر آفتاب سوخته شدم.
من فهمیدم گناه این هست که به نعماتی که خدا بهت داده بی توجهی کنی و خوب از اونها محافظت نکنی. برای همین برای کوهنوردی اخیر، هم یه لباس آستین بلند نازک(تابستونی ) گرفتم هم یه کلاه لبهدار از اونایی که دور تا دور لبه داره :)) که پشتش هم یه تیکه اضافی داره که گردن رو پوشش میده. هم کرم زدم
حالا این بار دستکش هم دستم میکنم و شاید عینک هم بزنم:)